منابع طبیعی سقز

بیان مسائل و مشکلات منابع طبیعی و محیط زیست

منابع طبیعی سقز

بیان مسائل و مشکلات منابع طبیعی و محیط زیست

استفاده از مطالب این وبلاگ با ذکر منبع بلامانع می باشد.

پیوندهای روزانه

چرا به احیای دریاچه ارومیه امیدی نیست؟

يكشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۵۱ ق.ظ

زیست بوم/حسین آخانی*: با مصوبه مورخ 24 / 4 / 94 هیئت دولت طرح‌های احیای دریاچه ارومیه کلید خورد. ساعتها جلسه و به کاری گیری 500 نفر از متخصصان نتیجه‌اش 88 پروژه شده که باید در سال 94 توسط سازمان‌های مسئول اجرایی شود.

بناست ابتدا طی یک برنامه 3 ساله سطح دریاچه ارومیه تثبیت و سپس تا 10-15 سال آینده به تراز قابل قبول برسد. اگر این اتفاق بیفتد باید به دولت تدبیر و امید تبریک گفت و امیدوار بود که بلاخره ستاد احیا موفق به نجات یکی از بزرگترین فجایع زیست محیطی جهان با کمک متخصصین شده است.
در روز 11 فروردین 1393 که بنده برای اولین بار فرصت یافتم در جمع بزرگان تصمیم گیر در خصوص ارومیه صحبت کنم، به دو نکته کلیدی اشاره کردم، اول آنکه ارومیه یک اکوسیستم است و برای نجات آن باید اکولوژیست‌ها دست به کار شوند، دوم هم با استفاده از اصل پارسیمونی ویلیام اوکهام فیلسوف انگلیسی قرن دوازدهم که گفته بود "راحت‌ترین راه حل یک مسئله، کوتاه‌ترین راه حل است" با کمک دوستان متخصص خود در داخل و خارج برنامه مشخصی برای احیای دریاچه ارومیه ارائه کردیم که در قالب گزارش کارگروه احیای اکولوژیک به ستاد احیا تحویل شد. ولی دو سازمانی که باید از این طرح حمایت می‌کردند یعنی سازمان حفاظت محیط زیست -که حتی تا آن تاریخ فقط یک نماینده غیر رسمی در ستاد داشت- و سازمان جنگل‌ها و مراتع احتمالا طرح را به درستی مطالعه نکردند و از آن هم حمایت نکردند.
آنچه به عنوان به راهکار نجات ارومیه در ستاد احیا تصویب شده است برنامه ای چند وجهی است که عمدتا توسط تکنوکراتهایی تهیه شده است که سالها بسیاری از برنامه‌های توسعه‌ای ایران را دنبال می‌کنند. با این تفاوت که اجازه داده شد که نظرات دیگران هم شنیده شود. به بعضی از آنها گوش داده شد و به بعضی هم گوش داده نشد. البته تفاوت در دیدگاه‌ها هم بسیار بالا بود و طبیعی است که آنچه بیرون آمد - مانند بسیاری از خروجی‌های کشور- برآمد توان مدیریتی و کارشناسی کشور بود. مهم‌ترین اصل در این برنامه‌ها الزاما نه منافع ملی که حفظ حقوق کسانی است که در خود در برنامه‌ریزی دخیل‌اند.
اما لازم است که برنامه‌های ستاد بطور انتقادی مورد بحث متخصصان قرار گیرد، تا رویکرد آن در مراحل اجرا اصلاح گردد. مهمترین سوالی که ممکن است به ذهن همه برسد این است که آیا رویکرد فعلی ستاد به نجات دریاچه ارومیه می انجامد؟ ابزار ستاد برای اجرایی شدن برنامه‌هایش چیست؟ برای آنکه پاسخی برای این سوالها پیدا کنیم بهتر است نگاهی داشته باشیم به بودجه‌های اختصاص یافته و ببینیم که سهم هر دستگاه از حدود 2000 میلیارد تومان چگونه تقسیم شده است: 67.5 درصد آن به وزارت نیرو، 26.1 درصد به جهاد کشاورزی، 2.1 درصد به سازمان حفاظت محیط زیست، 1.8 درصد به سازمان جنگلها و مراتع، یک درصد به استانداری‌ها و چند سازمان و دستگاه هم کمتر از 1 درصد از این بودجه را گرفته‌اند.
وزارتخانه‌های نیرو و کشاورزی که خود با سیاست‌‌های نادرستشان از متهمان اصلی خشکی دریاچه هستند، در جمع 93.6 درصد بودجه را به اختصاص داده‌اند. جالب است که بخش عمده این مبلغ برای پروژه‌های سازه‌ای، شامل احداث سد (چراغ ویس و سیلوه)، انتقال آب، لوله کشی و تجهیزات فاضلاب استفاده می‌شود و کوچکترین اثری از برنامه‌های کاهش مصرف آب و بخصوص تغییر الگوی کشت و خرید حق‌آبه کشاورزان و بخصوص مشاغل جایگزین و کنترل چرا در کار نیست. حتی حدود 500 میلیارد تومانی که در اختیار وزارت جهاد کشاورزی قرار گرفته برای تجهیز سیستم‌های آبیاری فشاری و لوله کشی خرج خواهد شد که ممکن است به شکلی در خدمت توسعه کشاورزی تلقی شود. بین متخصصان اثر بخشی روش‌های آبیاری تحت فشار در کاهش مصرف آب و کمک به دریاچه اختلاف نظر است.
چرا که اگر همه آب آبیاری با لوله منتقل شود و تحت فشار استفاده شود آب کمی به زیر زمین نفوذ می‌کند. این خود باعث خشکی بیشتر لایه‌های زیرین در اطراف دریاچه خواهد شد. البته این روش ممکن است باعث بالا رفتن کارآیی مصرف آب شود ولی الزاما به نفع اکوسیستم و کاهش مصرف آب نخواهد بود. در سفری که ما اخیرا به سالتون سی در آمریکا رفته بودیم یکی از مهم‌ترین راه‌های تامین آب این دریاچه انتقال زهاب‌های کشاورزی بود، که با این روشها عملا زهابی برای نفوذ به زیر زمین و تقویت آبهای زیرزمینی در اطراف دریاچه نخواهد ماند.
شاید نگاهی به چند پروژه مصوب که اتفاقا به حوضه‌های حساس مربوط می شود نشان از مشکلات جدی است که ستاد احیای دریاچه ارومیه بایستی برای حل آنها چاره جویی کند. در حالی که فقط برای کنترل و نظارت آبهای زیرزمینی و سطحی 9.1 میلیارد تومان در نظر گرفته شده است، برای مطالعه بذرهای گیاهی مقاوم به خشکی (اگرچه عنوان بسیار فقیر و نامفهومی است) فقط 500 میلیون تومان در نظر گرفته شده است. در صورتی که بایستی برای زمینه‌های این چنینی‌ دهها برابر این مبلغ اختصاص داده می‌شد و از دانشگاهیان و محققان درخواست می‌شد که تزهای متعدد دکتری و کارشناسی را در این خصوص اجرا کنند و در پروژه‌های مشارکتی با کشاورزان در جهت تغییر الگوی کشت حرکت کرده و مشاغل جایگزین پیدا کنند.
حتی ریالی برای کنترل چرا در محدوده پارک ملی دریاچه ارومیه (که طبق قانون ممنوع است) و همچنین برای اصلاح الگوی کشاورزی و استفاده از ارقام مقاوم به خشکی در نظر گرفته نشده است. با وجود آنکه 50 میلیارد تومان بطور مشترک برای کنترل ریزگردها در اختیار سازمان حفاظت محیط زیست و سازمان جنگل ها و مراتع قرار گرفته است، ولی کوچک‌ترین طرحی برای پژوهش در این خصوص اختصاص داده نشده است. کافی است به برنامه‌های عملیاتی سال جاری در دو استان آذربایجان غربی و شرقی اشاره کرد که متاسفانه علیرغم هزینه سنگین بازدهی آنها مورد تردید است. من بارها به چندین نکته اساسی در جلسات کمیته فنی و ستاد احیا اشاره کرده‌ام ولی کمتر به آن توجه می شود. برای آنکه عملیات کشت در یک منطقه تخریب شده انجام شود ابتدا باید بررسی کرد علت تخریب پوشش گیاهی چیست؟
معمولا سه عامل مهم در اطراف دریاچه باعث حذف و فقر پوشش گیاهی می‌شود. اول شوری خاک، دوم چرای بی رویه و سوم افت آب زیر سطحی و روان آبها است. بنابراین قبل از آنکه بیل و کلنگ برداریم و یا با مالچ پاشی به جان دریاچه بیفتیم و با آزمون و خطا باعث تشدید تخریب منطقه شویم، بایستی چهار لایه اطلاعاتی شامل نقشه پوشش گیاهی، نقشه شوری، نقشه عمق آب‌های زیر زمینی و رطوبت خاک و کاربری اراضی را بررسی کنیم. اگر فقط نیمی از بودجه 15 میلیارد تومانی سازمان جنگل‌ها و مراتع در سال 93 را به چنین مطالعه‌ای اختصاص داده بودند در سال 95 نقشه راه این سازمان درآمده بود. بر اساس شناختی که من سالها در دریاچه ارومیه دارم ما اصلا مشکلی از نظر بذر گیاهان خودرو در دریاچه نداریم.
یعنی اگر عوامل تنشی مانند چرا و کاهش رطوبت را جبران کنیم، بدون کوچکترین عمل تخریبی می‌توان پوشش گیاهی منطقه را اصلاح و حتی اگر کل دریاچه هم خشک شود، جلوی ریزگردها را گرفت. بخشی اصلی بدنه دریاچه که شوری بسیار بالایی دارد با هیچ گیاهی قابل کشت نیست و هر کس چنین ادعایی کند یا نآگاه است و یا فرصت طلب. آنچه کاملا مشخص است دو سازمان جنگل‌ها و مراتع و سازمان حفاظت محیط زیست که به شدت از ضعف کارشناسی در مواجه با دریاچه ارومیه مواجه‌اند آمادگی اتخاذ تصمیم‌های اساسی را ندارند و متاسفانه علاقه‌ای ندارند که با تشکیل کارگروه‌های تخصصی و حتی استخدام نیروهای شایسته و جذب بودجه برنامه احیای اکولوژیکی را پیگیری کنند.
یکی از نشانه‌های جدی این سردرگمی اختصاص 2.6 میلیارد تومان بودجه برای کشت گیاه سالکورنیا توسط پژوهشکده بیوتکنولوژی است. این پژوهشکده ماهیت پژوهشی آنهم در خصوص بیوتکنولوژی دارد و به هیچ عنوان سابقه‌ای در فعالیت‌های اجرایی ندارد. اگر چه این نگارنده به عنوان کسی که سه دهه است گونه‌های سالیکونیا در ایران را بررسی می‌کنم خوشحال می‌شوم که به این گیاه توجه شده است، ولی تعجب من این است که چرا برای انجام چنین کار بزرگی بدین گونه ناپخته عمل شده است. آیا بناست گونه‌های سالیکورنیای غیر بومی وارد شود؟ اگر چنین است که این برخلاف تمام قوانینی پارک ملی و احیای اکولوژیک است. آیا بناست گونه بومی کشت شود؟ این گیاه که هنوز هم به فراوانی در اطراف دریاچه تا آنجا که رطوبت است رویش دارد. آیا بناست که با کشت سالیکورنیا علوفه تولید شود که سوال این است که این پژوهشکده چند تن بذر در اختیار دارد تا این پول 2.6 ملیاردی در یک سال برای کاشت مزارع تولید علوفه بکار ببرد؟ آیا آنها برنامه لوله کشی آب دارند؟ آیا می خواهند به کشاورزان بگویند به جای چغندر قند سالیکورنیا بکارند؟ که سالیکورنیا از چغندر قند آب بیشتری می‌خواهد. آیا نمی شد به جای آنکه این مبلغ در اختیار یک موسسه گذاشته شود، آن را طی یک مدیریت درست به پنج دانشگاه و موسسه می‌دادند تا هر کدام در مورد یکی از جنبه‌های تحقیقی و کاربردی گیاهان شورزی که توانایی انجام آن را دارند را بررسی کنند، تا هم از توان بخش بیشتری از متخصصان کشور استفاده شود و هم ضمن رقابت ریسک "بی اثر بودن" چنین حمایتی به حداقل برسد؟
در مورد مالچ پاشی هم اقداماتی که در دست انجام است بسیار ناپخته و حتی غیر قانونی است. در بازدیدی که اخیرا من از سایت جبل کندی داشتم، دیده شده که با استفاده از انواع ماشین آلات و لوله کشی دارند پوشش منطقه را تخریب می‌کنند و حتی گیاهانی که به طور طبیعی در آنجا رشد می‌کنند به وسیله عملیات مالچ پاشی کشته شده‌اند. بازهم در جای دیگری گونه های گز از ایلام وارد کرده‌اند. جایی که گز کاشته شده است دارای پوشش گیاهی انبوهی است و اصلا فلسفه کاشت گونه وارداتی در محدوده پارک ملی آنهم در جایی که پوشش طبیعی و گز بومی وجود دارد با هیچ معیار علمی و قانونی توجیه پذیر نیست. وقتی آب زیرزمین در منطقه افت کرده است، کاشت گز خود کمک به مکش بیشتر آب می کند و اکوسیستم را با مشکل جدیدی مواجه می‌کند. اینکه گز پتانسیل دورگ شدن دارد آنهم در یک پارک ملی هیچ کارشناس عاقلی اجازه نمی‌دهد چنین گیاهی غیر بومی درست در کنار گز بومی منطقه کاشته شود. سازمان حفاظت محیط زیست وظیفه اصلی خود که طبق قانون جلوگیری از چرا در محدود و حاشیه دریاچه است را به کلی فراموش کرده است. اینکه این سازمان علاقه خاصی برای انجام عملیات اجرایی دارد که با ماهیت و وظیفه این سارمان کاملا مغایرت دارد سوالی است که حداقل من برای آن پاسخی ندارم.
در منطقه هفت چشمه آذر شهر دهها گونه هالوفیت بومی منطقه در حال انقراض‌اند و من بارها هم این مطالبه را تکرار کرده‌ام ولی این سازمان گو اینکه فراموش کرده است که مالچ پاشی وظیفه‌اش نیست و باید چاره‌ای برای جلوگیری از انقراض آن گونه‌ها بیاندیشد. تنها مورد مطالعاتی که در طرحهای سازمان حفاظت محیط زیست دیده می‌شود اختصاص یک میلیارد تومان به بررسی اثرات میانگذر است. اینکه میانگذر نقش مهمی در کنار دیگر عوامل در خشک شدن دریاچه داشته است شکی نیست.
فکر می‌کنم دلیل آن کم وبیش برای متخصصان شناخته شده است. ولی در حال حاضر که نیمه جنوبی تقریبا خشک شده است، چه نوع مطالعه‌ای بناست انجام شود که 1 میلیارد تومان برای آن پول لازم است؟ آیا این یک پژوهش میدانی است؟ آیا آزمایشات تخصصی گران قیمتی برای آنجام آن پیش بینی شده است؟ آیا بناست طراحی جاده‌ای خارج از دریاچه صورت گیرد؟ بی منطقی چنین طرحی از آنجا مشخص می‌شود که کارشناس پیگیر همین طرح مدت‌ها دنبال بودجه بالایی برای پارتیشنینگ بود که خوشبختانه با آن موفقت نشد. وقتی شما حامی پارتیشنینگ هستید دیگر چه دلیلی دارد برای مطالعه اثرات میانگذر یک میلیارد تومان خرج کنید؟ مطمئنن راه های آبرومند‌تری برای توجیه دادن پروژه وجود دارد. اینها سوالاتی است که لازم است مدیران سازمان محیط زیست و ستاد احیای دریاچه ارومیه بتوانند به افکار عمومی و جامعه علمی و دستگاه‌های نظارتی توضیح دهند.
آیا در حالی که صدها گونه گیاهی و جانوری اطراف پارک و جزایر در شرایط تنشی قرار دارند، چرا بررسی دقیق آنها و راه‌های حفاظتی آنها در اولویت سازمان حفاظت محیط زیست نیست؟ چرا سازمان جنگلها و مراتع حتی حاضر نشد بودجه اختصاصی را جذب کند و برنامه جامعی برای حفاظت از مراتع حوضه و تامین نیاز علوفه‌ای دامداران و تغییر الگوی دامداری ارائه کند ولی دلش را به اجرای چند پروژه کشت و کار خوش کرده است؟
در نتیجه، آنچه از پروژه‌های فعلی استنباط می‌شود این است که روند تخصیص بودجه‌ها و برنامه‌ها ادامه همان روند ویرانگر سازه‌ای و تشدید رد پای اکولوژیکی در دریاچه و بیرون دریاچه است. وقتی آقای دکتر کلانتری به درستی نگران گسترش ریزگرد در آذربایجان است، باید نیک بدانند که پدیده گسترش ریزگرد الزاما ناشی از خشکی دریاچه نیست. اگر دستکاری در اطراف دریاچه به حداقل برسد و آب هم بطور طبیعی -حتی کم- به تمامی مبادی ورودی طبیعی به دریاچه وارد شود و فشار چاه‌های اطراف کاهش یابد، بستر دریاچه مرطوب می‌ماند و با توسعه پوشش گیاهی در اطراف کمترین گرد و خاکی بلند خواهد شد.
ولی اجرای فعالیت‌های سازه‌ای و نگاه تبعیضانه به مناطق مختلف دریاچه به دلیل رد پای اکولوژیکی و تشدید ناپایداری در خاک، ممکن است ریزگرد را مناطقی از دریاچه کاهش دهد ولی در جای دیگری آن را تشدید می‌کند (مانند انتقال آب زاب). اتفاقا خشکی دریاچه نیز معلول همان نگاه بوده است که در این خصوص اختلاف نظری با آقای دکتر کلانتری نداریم. به زبان دیگر مار گزیده را نمی‌توان با همان زهر ماری درمان کرد که او را گزیده است. باید پادزهرش را درست کرد که متاسفانه نشان کمی از پادزهر دیده می‌شود.
نگارنده حرفی را که در آخرین جلسه ستاد راهبردی احیای دریاچه ارومیه در حضور جناب اقای دکتر کلانتری گفتم تکرار می‌کنم که اگر پژوهش مستقل محور اصلی برنامه‌های ستاد احیا نباشد، شک نکنید که شانس بالایی برای موفقیت قابل انتظار نیست. اگر پدیده خشکی دریاچه ارومیه در اثر پدیده‌های اقلیمی باشد -فرضیه ای که به غلط توسط کارشناسان وزارت نیرو مرتب تکرار می‌شود- بدانید که با این هزینه‌ها هم شانس زیادی برای نجات ارومیه ندارید. ولی اگر به راستی معتقدید که ارومیه در اثر دخالت‌های انسانی خشک شده است، پس باید دید کدام انسان و با کدام دستاویز این بلا را به سر ارومیه آورده است؟ اگر بناست که این فاجعه تکرار نشود لازم است نگاه پژوهش محورانه توسط پژوهشگرانی مستقل - که شمار آنها در داخل و خارج ایران کم نیست - در اولویت‌های ستاد قرار گیرد. پژوهش هم به یکی دو پروژه سفارشی دستگاه‌ها و مدیران محدود نمی‌شود. کافی است مصوب کنید که 2 درصد 2000 میلیارد تومان سالیانه به پژوهش فقط در اختیار پروژه‌های دکتری و پسا دکتری درایران و خارج ایران قرار گیرد.
این معادل 40 میلیارد تومان در سال است که طی 5 سال جمعا 200 میلیارد تومان می‌تواند حداقل 200 گروه پژوهشی در داخل و خارج کشور را در خصوص مسائل مختلف دریاچه ارومیه حمایت کند. اینکه این بودجه در اختیار دستگاه‌های اجرایی گذاشته شود و از آنها خواسته شود که آنها به پژوهشگران بدهند، تحت هیچ شرایطی این امر محقق نمی‌شود. چون اگر این دستگاه‌ها اعتقادی به پژوهش داشتند سرنوشت منابع آبی و محیط زیست را به این وضع ناگوار تبدیل نکرده بودند. لذا بهترین راه آن است که این بودجه مستقیما در اختیار ستاد احیا و یا معاونت علمی ریاست جمهوری قرار گیرد تا آنها بتوانند در اختیار دانشگاهها قرار دهند. اگر فقط 10 درصد این پروژه به پژوهش های خوب منجر شود، آنموقع پادزهر درد ارومیه کشف خواهد شد.
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۲۵
پیمان صاحبی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی